سفارش تبلیغ
صبا ویژن

طلبگی و دنیای عشق

نظر

فردا  دوشنبه مصادف با 29 محرم الحرام سالروز ورود اسرای کربلا به شام:

پشت سر فریبگاه فتنه خیز کوفه است
و پیش رو شهر شوم شام
پشت سر خستگی و فرسودگی است و پیش رو التهاب و اضطراب
کاش کوفه نقطه ختم مصیبت بود ..کاش شهری به نام شام در عالم وجود نداشت
کاروان در پشت دروازه شهر ایستاده
زنی پرس و جو کنان خودش را به تو می رساند و پسر جوانی  که همراه اوست کمی دور تر می ایستد
زن به تو سلام می کند و می گوید: من زینبه هستم آمده ام برای خانمم خبر ببرم شهر شلوغ است و ما نمی دانیم چرا ..گفتند اسر اورده اند
شما کیستید و در کدام جنگ اسیر شده اید؟

                         

و تو سوال می کنی خانمت کیست؟
می گوید اسمش حمیده است از طایفه بنی هاشم ،ان هم پسر اوست
تو می گویی حمیده را می شناسم سلام مرا به او برسان و بگو من زینبم
دختر امیرالمونین، علی بن ابیطالب و آن سرها که بر نیزه هاست
سر برادران و برادرزادگان من است بگو که..
پیش ازآنکه کلامت به پایان برسد کنیز از شنیدن خبر بی هوش بر زمین می افتد
سر بلند می کنی جوان را می بینی که گریان و بر سر زنان می گریزد
به زحمت پایین میای و سر کنیز را به اغوش می گیری اما گویی سالهاست که مرده
صدای فریاد و شیون توجهت را جلب می کند

                                             

زنی را می بینی با  سر و پای برهنه که افتان و خیزان پیش می آید
می افتد ، بر میخیزد ،شیون می کند و چنگ بر صورت می زند و خاک بر سر می پاشد
نزدیکتر که می آید می بینی که حمیده است
خبر اورا از جا کنده و با سر و پای برهنه به اینجا کشانده
سر کنیز را می گذاری و به استقبال او می شتابی تا مگر سر و رویش را بپوشانی
پسر که خود بی تاب و وحشتزده است با تکه های پارچه به دنبال او می دود
آغوش می گشایی اما زن پیش از آنکه آغوش تو را درک کند صیهه ای می کشد و بر پاهایت می افتد
می نشینی  و سر و شانه هایش را بلند می کنی یال چادرت را بر سرش می کشی
و گرم در آغوشش می گیری
به روشنی در می یای که همین الان روح از بدنش مفارقت کرده
اگر چه از خراش های صورتش خون می چکد و چشم های گریانش به تو خیره مانده
پسر جوان گریان و ضجه زنان پیش پایت زانو می زند
نمی داند که از مصیبت شما گریه کند  یا از دست دادن مادر
مامورا حتی مجال گریست بر سر جنازه را به تو نمی دهند
و با خشونت کاروان را به راه می اندازند 
  ( برگرفته از کتاب آفتاب در حجاب سید مهدی شجاعی)                                                             و لعنت الله علی قوم الظالمین