به نام او که همیشه هست ..با همه ..در همه جا
و این ماییم که غافلیم
خیلی دلم برای وبلاگ نوشتن تنگ شده... اما وقت نمیشه
چقدر لحظه ها زود می گذره ..چقدر زود بزرگ شدیم و بزرگتر ..
چقدر دلم می خواست برگردم به دوران بچگیم...یکی نیست بهم بگه حالا رو قدر بدون! که دور روز دیگه حسرتشو نخوری
خدا یا تو خودت ما رو هدایت کن به راه مستقیم راه کسانی که به آنها نعمت دادی نه گمراهان.
دو روز بعد عید غدیر بود که داشتم به سمت حوزه می رفتم
به کوچه حوزه که رسیم کلی گل کاری شده بود بالا سر کوچه یه پارچه زده بود که منتظر بودم روش تبریک عید نوشته شده باشه
اما روش تبریک نبود..
{{ خدا یک علی داشت که آن هم خدا را شکر امام ما شد}} آیت الله کوهستانی
خدا رحمت کنه آیت الله کوهستانی و بر درجاتشان بیافزاید، تو روستای کوهستان یه حوزه علمیه دارند که زمان خودشونم بود و بالای سر حوزه نوشته شده بود:
"راضی نیستم طلبه اینجا درس بخواند و نماز شب نخواند"
از آونجایی که آیت الله کوهستانی از بزرگان شهرمون بودند یه خاطره از پدر بزرگم( خدا رحمتش کنه ) نقل می کنم:
محرم که می شد از همه ی اطراف و از شهر دسته های عزاداری می اومدند پیش آقا(ایت ا.. کوهستانی)،خود آقا یه حسینیه ای درست کرده بودند تو محل،که عزادار ها توقف می کردند، یه بار دیدیم که دسته عزاداری اومده که تمام بدنشو گل و خاک مالیدند و به سر و صورت می زنند ،آقا با دیدن دسته عزاداری منقلب شدن و عبا و عمامه از سر کشیدند به میون دسته عزاداری رفتند و به سر و صورتشون می زدند.
بعد جویا شدیم جریان چه بوده فرمودند حضرت آقا امام زمان تو دسته عزاداری بودند و به سر و صورت می زدند ...
لا یوم کیومک یا اباعبدالله.. السلام علی الحسین و علی علی بن الحسین و علی اولاد الحسین و علی اصحاب الحسین