سفارش تبلیغ
صبا ویژن

طلبگی و دنیای عشق

نظر

یک کنیز زیبا رویی را آوردند هدیه دادند به اباعبدالله‌الحسین، به حدّی زیبارو بود که ظاهراً برای دیگران هم جلب توجه شده بود، حضرت فرمودند: اسمِ تو چیست؟ گفت اسمم هواست، گفت بَه اسمت هم که به

خودت می‌آید، چه هنری داری؟ گفت: من آواز خواندن و نواختن بلد هستم، گفت: بَه هنرت هم که جور است. فرمود: آن کیس? درهم و دینار را بردارید بیاورید، فرمود: کنیز! من تو را در راه خدا آزاد کردم این هم پول

برای خودت، جهیزیه بگیر برو بنشین در خانه‌ات، بگذار بیایند خواستگاری، و با تو ازدواج کنند،

(داد همه در آمد، حسین از چنین زن زیبارویی گذشت، حسین است، حسین است، هر کس حسینی بشود اخلاق این‌جوری پیدا می‌کند.) قله‌ها را نشان بدهید، نگو نگاه حرام نکن! این‌جوری، این را بگو! بگو بگذر!

از هم? دنیا بگذر! لبخند بزن به کل دنیا.


حال آیا مولای ما حسین است؟

فقط از حسین (ع) محرم را داریم و گریه کردن ها و برسر زدن ها؟

به راستی ما کجای کاریم؟!!!