یادش بخیر یه زمانی منتظر بودیم تا اخر شب با سکوت و خلوت
دست به نوشتن ببرم و بنویسم و بنویسم
واقعا هم با نوشتنم لدت می بردم
دوست داشتم تموم چیزهایی ک تجربه کردم و عشق طلبه بودنم رو بیشتر می کنه به اشتراک بزارم
واقعا هم دلم برای اون روزام تنگ شده
شایدم فکر می کنم کسی الان وبلاگ نمیخونه
با این شبکه های اجتماعی..اینستا..تلکرام...ایتا...واتساپ..واقعا کسی وبلاگم می خونه؟؟؟؟
ولی من واقعا دلم تنگ شده برای اون حال و هوای پرشورم
برای نوشتنام و خلوت و...اون فضای وبلاگ نویسی
چقدر دغدغه مطالب وبلاگامو داشتم ...مطالب مربوط به هر وبلاگ رو با توجه به موضوش..
کتاب می خوندم و اونو به زبون خودم مینوشتم
فکر می کنم چقدر زمان زود می گدره...
خدایا ما رو بیامرز ..گرچه به متن ربطی نداشت ..تو ذهنم فکر کردم شاید ی روزی روحمم بیاد به وبلاگ سر بزنه
مسخرس؟ خب فکره دیگه...هویجوری میره
این شکلکا هم یادش بخیرررر