سفارش تبلیغ
صبا ویژن

طلبگی و دنیای عشق

طلبگی و .. , • نظر

 

در زمانهای قدیم، شاه ستمگری بود که خود را پیرو آیین یهود می دانست. او به عنوان یاری از دین خود، غیر یهودیان را با سخت ترین شکنجه ها می کشت. به دستور او آتش عظیمی افروخته بودند و در کنار آن بت بزرگی قرار داده بودند، و اعلام نمود که هر کس آن بت را سجده کند، آزاد می شود وگرنه باید در آتش بسوزد. آری نتیجه پیروی از هوای نفس، این گونه او را درّنده خو کرد:

چون سزای این بت نفس او نداد

                               از بـت نفـسـش بتـی دیـگر بـزاد

مادر بتها بت نفس شما است

                           زانکه آن بت مار و این بت اژدها است

بی رحمی این شاه ستمگر به جایی رسید که بانویی را همراه کودکش آوردند. او به آن بانو فرمان داد که بت را سجده کن، او که زنی پاک و با ایمان بود، از این فرمان سرپیچی کرد. به دستور شاه، کودک او را در آتش افکندند، و سوزاندند. زن با دیدن آن منظره ترسید، و دلش لرزید، به گونه ای که خواست در ظاهر، بت را سجده کند. ناگهان ندای ( ملکوتی) کودکش را  شنید که می گوید: من نمرده ام! زندگی شیرین و پر نشاط در اینجاست:

اندرآ مادر که اقبال آمده است                اندرآ مادر مده دولت ز دست

قدرت آن سگ بدیدی اندرآ                      تا ببینی قدرت و فضل خدا

اندر آئید ای همه! پروانه وار                    اندرین آتش که دارد صد بهار

اندر آئید ای مسلمانان، همه          غیر عذب دین، عذاب است آن همه

این ندای ملکوتی، آن چنان شوق و شور در میان حق پرستان افکند، که گروه گروه به سوی آتش می آمدند. آنها برای اینکه بت را نپرستند خود را به آتش می افکندند:

آن یهودی شد سیه روی و خجل          شد پشیمان زین سبب بیمار دل

کاندر آتش، خلق عاشقتر شدند              در فنای جسم صادقتر شدند

چرا شرمنده و پشیمان نشود؟ زیرا این مقدار می فهمد که نمی توان با عاشقان حیات ابدیّت، مبارزه کرد.